باز جدالِ نوشتن
گلِگونه، بوسههاي پراكندهي باد
حيف كه چشمهها:
معموليِ معمولي.
کولهها
خاليِ خالي.
دشت و گنجشك
يكي در زمينه، يكي در دوردستِ خاطره
و
زني كه هنوز نوبتِ چشمگذاشتناش نشده.
ساغرِ شانهها
لب تشنهگي لبپرِ پيالهها.
که چشمِ خشكِ چشمهها
به ديدار سبزيِ گندمِ نارس باز نشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر