۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

هدا

هنوز آنجا بود، دیگر اما بی هیچ مقاومتی
چسبیده به ملافه ی سبزش، تابوتش و تختش.
رهگذران می گذرند
در کوچه ها، هلو و هندوانه را جار می زنند
و رادیو برنامه ای برای ورزش نکردن در هوای آلوده تدارک دیده است
در سر چارراه ها همان بساط همیشه گی برپاست: دوربین ها، گلادیاتورها، ماسک ها، زنجیره ی زنجیر موتورها و ون ها
و ما در احتضار طولانی امید
چون هیچانِ تناولی در هم می پیچیم
تاریخ را گاز می زنیم، از نیشابور و بیهق و ری می گذریم
به تهران : شهر نو می رسیم و می میریم، در بستر بیماری هوای آلوده، هوای عفن.