۱۳۸۶ مرداد ۲, سه‌شنبه

قرارداد

در متن صبح، اتوبوس مي‌ايستد.


جماعت با تكيه بر ادعيه و ناقوس ، جايي كنار نزديكترين خط عابر مي‌ايستند.


زان ميان - مثل هميشه- تنها يك نفر تنه خوران و مغروق به درون خالي خطوط سفيد پرتاب مي‌شود.

آزمايش : صدا؟ ضبط : نظرتان درباره‌ي جلوگيري از گرما زدگي ؟

شب

مفاهيم عامي چون شب چه تصويري در ذهن مي‌سازند وقتي چشم‌ مي‌بندي و

خسته‌اي در شب.

سريدن تكه برفي از سرشاخي، به پشت گردن‌ات ، به خود باز مي‌آردت. تفنگي بر دوش داري ، بي آن‌كه طرز كارش را بداني.

چشم مي‌بندي و تكانه‌هاي باد بر ديواره‌هاي چادر به سكويي خالي مي‌كشاندت، تنها اسامي‌اي كه به دست زمان، بر باد رفته‌اند...

امشب هم زياد نوشيده ، چشم بسته به كوره‌راهي كه نياكان نامعلوم شايد از آن گذشته‌ باشند و در.

۱۳۸۶ تیر ۲۷, چهارشنبه

نيم روز

با يادآوري اين كه امروز مي‌تواند چهار، سه و.. شنبه باشد، يعني شنبه بايد باشد؟ پس ماجرا را از تاريك،ترين نفطه‌ي چايخانه‌ي جاده‌ي كندوان آغاز مي كنيم.
مكان: جاده
زمان: همان
مولف: افسر مربوطه
عناصر: چهار مردم شناس كه چهره ندارند
روز، داخلي

، Ave Mariaموزيك ملايم در پس زمينه و تصويري از يك كافه درست رو به روي يك روز باراني

ظاهران جاكش ترين عنصر يعني صندلي ر ا مي توان به جاي تيتراژ بكار برد .