با آخرين تهماندهي شارژ موبايلاش سعي ميكند بنويسد، با دستاني از شدت سرما يخ زده بهتر است دو حرف s و 2 را هر جوري كه هست روي صفحه لعنتي موبايلاش بنويسد.
روشن ميكند و خاموش ميشود تا 2 را بنويسد. ميداند كه بايد صبر كند. صبر ميكند. زمان ميگذرد . نور چراغ قوه و خش خش لباس بادگير را ميشنود. چشم ميگشايد، خبري نشده هنوز ولي انگار نور چراغ پشت پلكش را گرم كرده. به زور يك بار ديگر با ته ماندهي انرژياش چشماش را باز ميكند، جز تاريكي و سكوت، صدايي نميشنود.
S2 . دهانهي غار را كه فرود ميآيد به تآييد درستي مسير اين دو حرف را ديده و گذشته. حالا چقدر اين دو حرف برايش مهم شده. حركت الكترونها در گرما راحت تر است . دستكشاش را در ميآورد، ترس از در آب افتادن نميگذارد ريسك در آوردن باتري موبايل را هم بپذيرد . چند تا ها ميكند، و شروع ميكند به ماساژ موبايل .
روشن ميكند و از جلسه بيرون ميآيد. سلام، لطفاً .... هماين جا قطع ميكند موبايلاش را . نكند مجيد آمده باشد و او بيهوا زنگ زده ؟ نه ، اگر اينجور بود حتماً ليلا خبراش ميكرد. موبايلاش هم كه خاموشِ.
خوب ، ميشمارد يك ، دو ، سه ، ... تا چشم باز كني در اروپايي. اما در اروپا نيست .
ميشمرد اگه 5 تا ماشين رفت و نگه نداشتن، تا توحيدُ پياده ميرم. اما دومين ماشين نگه ميدارد. مستقيم؟ - راننده بوق ميزند. دستاش پر است . يكي از كيسههاي نايلوني را زمين ميگذارد و سعي ميكند به سرعت سوار شود تا شايد بقيه را اذيت نكرده باشد با معطل كردناش.
S2 او را به ياد k2 مياندازد. ديگه هر چي كه آخرش Two باشه، چيه؟ ذهناش را آزمايش ميكند.
از كنار جمالزاده كه رد ميشوي ياد چي ميافتي؟ خوب معلومه زناش كه آلماني يا سويسي بوده ، نه خره، منظورم چيز ديگهس. هيچي بابا ميخواستم سرِ كارت بذارم. لبخندي مانند بر لبانش . دهانش خشك نشده ، سردش است. سه روز بي غذا. آب كه گفتهاند نبايد خورد