۱۳۸۷ خرداد ۶, دوشنبه

La Scène

v از دوردستِ تمنا تا بارِ‌عامِ‌ ابر

v سكوتِ گوشواره‌ها در نورِ زردِ پنجره

v سه تارِ مو بر حاشيه‌ي بالش

ببين!

بادِ كج

يادِ تو را تا كجا مي‌پرد؟

!همين

با اين شتاب كه ابرها رهايت مي‌كنند

در پس و پيشِ درختان

در زمينه‌ي ِسايه‌يِ پيوسته‌ي صدايِ جيرجيرك‌هايي كه از هايكوهاي روزمره‌ات مي‌گذرد


با همين شتاب كه هايكوها رهايت مي‌كنند

پرانتزِ سكوت‌ را ببند.

آغاز ماجرا

هذيان جاري لحظه‌هايِ تو مي‌شوم

منعكس در سردابه‌هايِ دوري

خسته بر زانو‌يِ پله‌هاي برقي.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

ماديان

...و شورِ تنگستنِ شعله‌ورِ زيستن

كه خاكستر ‌شود نوراًش و فرو ‌رود در اندوهِ تالابِ انزلي


درويشِ درد به سماع درمي‌آيد.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

ِيادآوري

درست در زمان‌هایی که احساس می‌شود مرزِ میان شعر و ... شعر به باریکیِ موست، شاید به تر باشد...روزهاي بيش‌تري روانه‌ي اين جاده‌ي خسته شود

تن‌ات،

سوئزِ نگاه‌ات و كشتيِ شكسته‌ي واژگاني كه به سختي از پشت خطوطِ خانه‌زادِ ايرانسل به گل مي‌نشينند:


سلام بر صنوبر

درود بر گل‌اندام.

حالا حكايت ماست كه كاش، كه اما.

...

تا برآيد گلی از غنچه‌يِ سرِ گردانِ بر دارِ حسنك

و چشمِ زنده‌گي از لاب‌لايِ روزنِ نرده‌هايِ پارك

به عبورِ هرزِ كارمندان خيره شود.

و تا استاد در پاس‌داشتِ مقامِ هزار سال اندوه، باز بمويد بر سَ‍رِ بلندِ كوه

و سبزيِ جنت جاري شود در امواجِ UHF .

لرزه‌يِ نيزه‌يِ دف هم‏چنان می‏رقصاند خونِ‌ رگانِ‌ لرزانِ بابك

و افشين شرم‏سار، رخ می‏گرداند از قلعه‌ي تاريخ

و موسیقی ِ رود می‏شكفد

همراه باز شدنِ دريچه‌هايِ آسمانيِ سكوت

با تصويب مجلس شوراي اسلامي

و باز چشم‌ِ بيننده‌ي خاموش، ناظرِ بي‌عارِ خزانِ كتاب در صلاتِ مصلا

- شكرِ خدا-

و هوايِ گازوييلي

بي منتِ ساقي

پُر ‌می‏کند ساغر لبان یار و و ابريقِ ريه‌ها را لبالب.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه

عنوان

در مشقِ مشقت

نوشيدنِ تلخ‌-شورِ روزها !