۱۳۸۷ آذر ۱۶, شنبه

زرديِ من

شعر

ريزه‌كاري خيال است بر لباسي كه نپوشي

شعر محصول درو نشده ست در تابستان و

بوسه‌هاي برنگرفته‌ي باد، از لبانِ برگ است .

با اين همه

به من بگو چرا

شعري در هواي پاييزي نمي‌پَرَد

وقتي سوزن‌هاي كاج‌ِ نوئل اين‌چنين ثانيه‌ها را مي‌درد!.

۲ نظر:

روز مره گفت...

سلام
عقاب ذهن فرصت پروازمی یابد به بلندای بی کران هستی
وجام وجود ژرفایی
ریشه در مستی
شعر
وسعت فکر
لالایی روح
شخصیت یک قرن
شعر
اسطوره ساز سرزمینهای خداوندی است
شعر
بود و نبود من و تو
شعر
ضربان احساسی است که نمی میرد.

mohammad گفت...

زردها بیهوده قرمز نشده اند ...