۱۳۸۶ اسفند ۲۲, چهارشنبه

بهاريه 2

به شادیِ خسته‌اَم نگاه کن

و خانه تکانی بهار

که هنوز از راه نرسیده این همه ناز و ادا دارد این خانوم

با مشت‌های کوچکِ گره کرده‌اَش.


تا بخواند مستی در وصف پیاله‌ها

من‌اَش رفته‌ام از یاد

با باد.

۵ نظر:

chista گفت...

بهار را با تو مي آغازم .......كه تو زيباترين بهانه اي......براي هر آغاز و هر پايان

یوگی بدون گورو گفت...

آه دوستان دیرینه ام را می خواهم.
آنان با ایشا ن بسر برده ام زمانی و هم مکان بوداه ام با ایشان .
دلم می خواهد شان .
انگار دیروز بود . انگار دیروز

mohammad گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
mohammad گفت...

سلام
امیدورام ماهی یقین ات لغزیدگی تو به توی خودش رو به سوی کلید بزرگ نقره به اتمام رسونده باشه و همزبانی با ما راهی برای به زمین رسیدن باشه برات ، پیر خرابات ما ممنون که طلسم رو خودت شکستی ...
سالی پر از طراوت آبی و سبزی برگچه آرزومندم برات ...
داودی

khakiasmani گفت...

در گوشه گوشه ي خاك هر باغچه اي ،
تپيدن ِ شيرين و معصومانه اش را آغازيده است
قلب كوچك بهار
در اين هياهوي سبز
كو مشروبي تا بغلتاند سنگيني سنگ ها را در پلك چشمه ي خون ام...
ممنون كه اين دريچه رو باز كرديد
شايد به يمن قدم هاي فصل نو باشه
در هر حال فرصتي به من داد كه به شما بگم
بهارتون سبز