اکنون که
پیمانهها هم همه شکسته
و خیام
در بستر خاکاَش
امید به هیچ حتی نبسته
اکنون که جامه دانام پُر از مشقتِ ترانهها
و خیالاَم به رنگِ خیانت
به هستیِ نهنگها سوگند
و خودکشیِ انسانها
جامی بر کف نگیرم
تا بوسه ای هزار باره از آن پنجرهی بستهيِ خاطره
تا برنگیرم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر