نوری که از روزنِ تختهیِ در به درونِ اتاق تابیده است
خانهیِ کودکیاَم
با ملاتی از رنج پدر- فرزندی تا بنا شود
در سراشیبِ انهدام قِل میخورد
و دور میشود
در خم و پيچِ راهروهايِ باریک اش
كودكيِ تاریک اَم.
۱ نظر:
ناشناس
گفت...
این سبک نوشتن خیلی خوبه ، می دونی نمی شه گفت چی خوبه ، چی بده ؟ ولی برای من یک جورهایی نزدیک تر و حسی تره و احتیاج به اینکه همه ارجاعاتبیرونی رو بدونی نیست . پس علاوه بر حسی تر بودن من باهاش ارتباط برقرار می کنم . موفق باشی گلی
۱ نظر:
این سبک نوشتن خیلی خوبه ، می دونی نمی شه گفت چی خوبه ، چی بده ؟ ولی برای من یک جورهایی نزدیک تر و حسی تره و احتیاج به اینکه همه ارجاعاتبیرونی رو بدونی نیست . پس علاوه بر حسی تر بودن من باهاش ارتباط برقرار می کنم .
موفق باشی
گلی
ارسال یک نظر