۱۳۸۷ فروردین ۱۷, شنبه

دری که باز است

نوری که از روزنِ تخته‌یِ در به درونِ اتاق تابیده است




خانه‌یِ کودکی‌اَم

با ملاتی از رنج پدر- فرزندی تا بنا شود

در سراشیبِ انهدام قِل می‌خورد

و دور می‌شود

در خم‌ و پيچِ راه‌رو‌‌هاي‌ِ باریک اش

كودكيِ تاریک ‌اَم‌.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

این سبک نوشتن خیلی خوبه ، می دونی نمی شه گفت چی خوبه ، چی بده ؟ ولی برای من یک جورهایی نزدیک تر و حسی تره و احتیاج به اینکه همه ارجاعاتبیرونی رو بدونی نیست . پس علاوه بر حسی تر بودن من باهاش ارتباط برقرار می کنم .
موفق باشی
گلی