و تو، چه میپنداری در چَهچَهِ شكستهدستِ سازِ قلبام كه: باري : آري
که بچرخان چرخ و سر و دست، سر و دست و پا میفشان در اين جاده كه: پيدايِ بي پاياني؟
يا سرخيِ مو میفِشان بر آتش فشانِ تیره- خونِ قلبِ زبانهكِشاَم؟
بر، بر گیتارِ تار تارِ پريشِ مو، بر تاتارِ تار و تمبک و کام بک كن؟
با یاس بَ نفش و درفش و نقشِ هايِ حافظ از یک و ده و سیزده به در بر شيشهي غبار بارِ مه گرفته، آبستره حك كن؟
روایتِ راوي
روایتِ هايِ حافظ با قلبِ شكستهي زمانه كه: آخي، نه!
۴ نظر:
این نوشته مثل یک نقطه ی عطف می مونه ... باید بیشتر روی این نوع نوشتار کارکنی ولی تجربه ی جالبی بود برای من که خواننده ام ...
آبی هستید ...
م.داودی
نتونستم ارتباطي برقرار كنم
تغييرش نده
يك ريتم براي نحوه خواندنش معرفي كن
بازهم مي خونم
منتظرم.
Hello. This post is likeable, and your blog is very interesting, congratulations :-). I will add in my blogroll =). If possible gives a last there on my blog, it is about the TV Digital, I hope you enjoy. The address is http://tv-digital-brasil.blogspot.com. A hug.
فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند؟
ارسال یک نظر