۱۳۸۷ شهریور ۲۵, دوشنبه

بي‌مقدمه

باز جدالِ نوشتن

گلِ‌گونه‌، بوسه‌هاي پراكنده‌ي باد

حيف كه چشمه‌ها:

معموليِ معمولي.

کوله‏ها

خاليِ خالي.

دشت و گنجشك

يكي در زمينه، يكي در دوردستِ خاطره

و

زني كه هنوز نوبتِ چشم‌گذاشتن‌اش نشده.


در كناره‌ي اين عكس:
ساغرِ شانه‌ها

لب تشنه‌گي لب‌پرِ پياله‌ها.

سال‌هاست

که چشم‌ِ خشكِ چشمه‌ها

به ديدار سبزيِ گندمِ نارس باز نشد.

هیچ نظری موجود نیست: