از زبان ترانهها
بسيار با هم سخن گفتيم
عاشقانه، منعطف، منكسر در جام دوستي و دوري
در ذهنِ ترانهها
قرنها از پي هم ميدويدند و
پدران منكسر در سياهچالهي تاريخ و
مادران منعطف بر گرد سور فاتحان و
عاشقان خم شده بر نقشِ خاموشِ قلمدان
با ماسيده بوسههاي مچالهشان بر دهان.
۶ نظر:
خيلي زيبا نوشتي . دنيايي از احساساتِ سالها به قلبم هجوم آورد. تلخي ها و لذت هايي كه از ترانه ها گرفتم و تصاويري كه ازخواندن خيلي هاشان در ذهنام حك شده.
گاه فكر ميكنم اگر اينها نبودند.. اگر شعر ،ادبيات، موسيقي ، سينما و..... نبود چگونه تاب ميآورديم اين بارِهستي را
پ ي ا م
و خنکای مرهمی بر شعله ی زخمی ...
زیبا زیبا زیبا بود
داودی
شهرام جان بسیار زیبا بود. مدتها این چنین اشک مجالم را نبریده بود.
ممنونم . و اميداوارم كه فرصتي دست دهد تا بتوانيم با اين همه خوشي ها كه برشمردي - و همه هم دم دستاند و ما دستي نداريم كه به سويشان دراز كنيم- اندكي از آن باري كه گفتي و در آخرين پستات نمايانتر بودhttp://khabeaghaghia.blogspot.com/2008/06/blog-post.html
را بتوانيم زندگي كنيم.
سپاس امين جان، از لطفي كه داري. خيلي جملات با حس و احساسات آدم را جوزده ميكند:) خوشحالام از اينكه اين نوشته با تو ارتباط برقرار كرده
ممنون محمد جان،
دست از حافظ بشوي كمي وز حافظ خوش كلام ما بگو دمي
:)
ارسال یک نظر