۱۳۸۷ تیر ۱۰, دوشنبه

يك: سرخ اگر رنگ بزنم خاكستريِ واژه‌ها را- ستاره را، جنگل را -

دست‌گير نمي‌شوم، مي‌دانم كه

گُر كه بگيرم با ‌شراب

فرياد مي‌زنم: زنده باد رفيق چِ گِ وارا ! زنده باد مقاومتِ ...

شراب در هم مي‌شكند مقاومت‌ام را و ديگر

چيزي دست‌گيرم نمي‌شود.


دو: سبز اگر نداشت رنگِ پرچم


سه: سفيد مي‌شد اگر اين سقفِ آبي

بر كناره‌هاي متل قو آبجويي باز مي‌كردم برايت در غرقه‌ي سكوتي كه گفتي

به بازي موج و زمانه - بر تن‌ات- نگاه مي‌كردم با رخوتي كه هم‌اكنون احساس مي‌كند صندليِ لرزانِ‌ سياهي كه بر آن نشسته‌ام و آن همه كه گفتيم و نشد، نمي‌شود، نمي‌شد.

هیچ نظری موجود نیست: