يك: سرخ اگر رنگ بزنم خاكستريِ واژهها را- ستاره را، جنگل را -
دستگير نميشوم، ميدانم كه
گُر كه بگيرم با شراب
فرياد ميزنم: زنده باد رفيق چِ گِ وارا ! زنده باد مقاومتِ ...
شراب در هم ميشكند مقاومتام را و ديگر
چيزي دستگيرم نميشود.
دو: سبز اگر نداشت رنگِ پرچم
سه: سفيد ميشد اگر اين سقفِ آبي
بر كنارههاي متل قو آبجويي باز ميكردم برايت در غرقهي سكوتي كه گفتي
به بازي موج و زمانه - بر تنات- نگاه ميكردم با رخوتي كه هماكنون احساس ميكند صندليِ لرزانِ سياهي كه بر آن نشستهام و آن همه كه گفتيم و نشد، نميشود، نميشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر