۱۳۸۷ خرداد ۲۲, چهارشنبه

Maintenant

درگير و دار روزهايي كه حتمن- مي‌گذرند، به متوسط بودن فكر مي‌كنم. به خيزابه‌هايي كه در درياي درون مي‌خيزند و ميان ترانه‌هاي هزار باره‏ی رفتن‌ها و گم شدن‌ها در درياي جنوب باز به ساحل گم‌شده- باز مي‌گردند.

به متوسط بودن كه بينديشي، خوابگردي مي‌شوي ميان احلام يقظه و البته علي گويان در سختي‌ها و شايد هر پنج‌شنبه صبح در زيارت عاشورا در صف هفتم ديده ‌شوي.

جمعه‌ها در لاب‌لايِ جمعيت هول و ولايِ هايده باز، افشين هم گوش مي‌كني، و سربند و دربند و كلك چال و ... پل مي‌زند از اينجا تا آنجا كه بخواهي.

متوسط كه باشي- چون من-، صبح‌ها سعي مي‌كني زودتر كارت بزني، اينترنت‌ات پر سرعت باشد و چرخي هم به اخبار زده باشي بهتر.

آخ كيهانِ از نوعِ ورزشي و ارزشي. زنده‌گي چه گه‌مالي‌هايي دارد بعضي وقت‌ها.

۱ نظر:

chista گفت...

در دنيايي كه متوسط‌هايش چون تو باشد... هزارباره زيستن مي‌خواهم