۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

پرسش

تقاص کدام خواب بی‌موقع را باید پس بدهیم
در این چکش زنی گذشت و گذار روز‌ها به تیله‌های چشم‌هایمان
چشم‌هایی که در خرابی به بازمانده‌های اینکا‌ها می‌ماند
و گاهی هم به رود تریشولی در قدرت نمبارش.
و نزدیک‌تر رد دستهای اعراب را می‌بینم بر باسن مادرانمان جا مانده هنوز
در زمانی که می‌گذرد خشمِ فروخورده جامان می‌گذارد
در بلوک‌های سیمانی از پیش آماده، در زنده گی و مرگمان.

به خود می‌گویم تقاص کدام فریاد فروخورده را پس باید داد
که حالا فریاد نارنجک‌های صوتی، پردهٔ گوش‌هامان را به وقاحت می‌درد؟
از خودم می‌پرسم، در این بازی زنده گی و مرگ، کدام کفه سنگین‌تر است
کفه‏ی آنچه مردانه مَردن‌اش می‌خوانند یا کفهٔ مصرف هوا و خدا؟
از فلک می‌شد اگر نالید، به تقدیر اگر می‌شد سپرد
شادمان بودم و شانه بالا می‌انداختم
اما
استعارهٔ نیلوفر خُرد مرداب دیگر پاسخم نمی‌گوید
و در ذهنم پرنده گان تمام مرداب‌ها آواز می‌خوانند
و پرهای سفیدشان، نشانی از آرامش و صلح ندارد برای من که وامانده‌ام در این روز
با قلمی که چشم‌هایم را نشانه رفته است و می‌کوبد چکش گشت و گذار روز‌ها بر آن.

هیچ نظری موجود نیست: