۱۳۸۶ آبان ۱۳, یکشنبه

آويخته از آسمانِ خشكِ آبان



آويخته از آسمانِ خشكِ آبان
از دالان‌هاي غرناطه به تنگه‌ بلاغي پل مي‌زند
آوازِ دورِ كوليانِ سرسختِ صخره‌ها
با ريتمِ ِ پرتاب و پرش
هم‌سازِ شكوفه‌هاي به و انجير
هم‌راهِ سرماي يخينِ بهمن‌-غريو

كشنده و كش‌دار، بازرو و آ بر درگاهِ چهل‌ستونِ لرزانِ سراي آينه و مينا
و برسر
تاجِ خاردار پنجره‌هايِ شكسته رنگ.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

...

chista گفت...

ديدار ِ تو كشتزار ِ نور است / با بزهايي از بلور كه به سوي صخره چرا مي‌كنند / بي آنكه بدانند مي‌شكنند و غبار بلور در روحم فرو مي‌پاشند

ناشناس گفت...

ازاینکه نمایشگاه عکسی به این زیبایی برپا کرده ای ممنونم