آويخته از آسمانِ خشكِ آبان
از دالانهاي غرناطه به تنگه بلاغي پل ميزند
آوازِ دورِ كوليانِ سرسختِ صخرهها
با ريتمِ ِ پرتاب و پرش
همسازِ شكوفههاي به و انجير
همراهِ سرماي يخينِ بهمن-غريو
كشنده و كشدار، بازرو و آ بر درگاهِ چهلستونِ لرزانِ سراي آينه و مينا
و برسر
تاجِ خاردار پنجرههايِ شكسته رنگ.
۳ نظر:
...
ديدار ِ تو كشتزار ِ نور است / با بزهايي از بلور كه به سوي صخره چرا ميكنند / بي آنكه بدانند ميشكنند و غبار بلور در روحم فرو ميپاشند
ازاینکه نمایشگاه عکسی به این زیبایی برپا کرده ای ممنونم
ارسال یک نظر