۱۳۸۶ آبان ۱۲, شنبه

َAnother Hero



از خُم خانه در آمد شیره‌ی جان‌ام
در درازنایِ پیچِ جاده
به خواب‌گاهی در آمدم شبانه

پرتابه‌ی نوری ز روزنی
کو؟

۲ نظر:

chista گفت...

اين خانه قديمي در پيج جاده ، نرسيده به پلهم چال را خيلي دوست دارم خصوصا اين‌كه كودكي‌هاي تو را در گوشه كنارش حس مي‌كنم.

ناشناس گفت...

بعد از مدتها كه وبلاگ رو نخونده بودم امروز باديدن اين تصوير و نوشته زيبايش خيلي لذت بردم خي...لي خو...ش...گله