۱۳۸۶ آبان ۱۹, شنبه

از همه نام‌ها


زنجره‌اي كه شب بارانيِ آيش بر گياهي بي‌نام خم شده بود را به ياد مي‌آورم
و سختيِ چهره‌ي سنگ را
هنگام كه بر تخت‌ِ روان‌ام مي‌برند.

۲ نظر:

chista گفت...

عزيزم. كوتاه و تكان‌دهنده و سرد از تلخي مرگ نوشتي ودلم را لرزاندي .

ناشناس گفت...

آخه ... چه تصوير غم انگيزي منو ياد فروغ انداخت
ال هام