۱۳۸۶ شهریور ۴, یکشنبه

پله

چهار

سه خط دور از هم

بر بلنداي تيرِ سيمانيِ برق

و

تيري كه آرش به بي‌نهايت پرتاب كرد.

پنج

خطر در گردش به راست و چپ

آشِ رشته، آشِ دوغ

آروغ آب‌جوي بوكوفسكي

دسته‌هاي تنهايِ‌ ابر، درهم و برهم، روي قله‌ي كندوان

در پي زنبوري بي عسل شايد.

شش

بازم شب / تونل

يه سرگردونِ تنهام- صدايِ مرده

تك قطره‌ي بر آستين پيراهنِ آبي‌اَم

چندمين بار است به اين سفر آمده‌آم

در كدامين؟...

۱ نظر:

chista گفت...

تو جايي ديگر زندگي مي‌كني / خون نجيب ات از جايي ديگر است / واژه‌هايي كه مي‌گويي / با غم ملايم اين آسمان نقطه تلاقي ندارند / تو فقط ابري سپيدي كه شبي ميان شاخه‌اي گرفتار شدي.

خيلي خوشحال‌ام كه نوشته هاي زيباي‌ات را هر روز صبح اينجا مي‌بينم
و
روزي كه اينچنين به زيبايي آغازمي‌شود..............