چهار
سه خط دور از هم
بر بلنداي تيرِ سيمانيِ برق
و
تيري كه آرش به بينهايت پرتاب كرد.
پنج
خطر در گردش به راست و چپ
آشِ رشته، آشِ دوغ
آروغ آبجوي بوكوفسكي
دستههاي تنهايِ ابر، درهم و برهم، روي قلهي كندوان
در پي زنبوري بي عسل شايد.
شش
بازم شب / تونل
يه سرگردونِ تنهام- صدايِ مرده
تك قطرهي بر آستين پيراهنِ آبياَم
چندمين بار است به اين سفر آمدهآم
در كدامين؟...
۱ نظر:
تو جايي ديگر زندگي ميكني / خون نجيب ات از جايي ديگر است / واژههايي كه ميگويي / با غم ملايم اين آسمان نقطه تلاقي ندارند / تو فقط ابري سپيدي كه شبي ميان شاخهاي گرفتار شدي.
خيلي خوشحالام كه نوشته هاي زيبايات را هر روز صبح اينجا ميبينم
و
روزي كه اينچنين به زيبايي آغازميشود..............
ارسال یک نظر