۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه

رويا و مرگ


در چارگوشه‌ي اين خانه‌، دراز به دراز افتاده‌ام با نگاهي آويزان از سقفِ تَرَك‌ خورده: كاهشِ رشدِ صادرات، فروشِ سربازِ هخامنشي، حراجِ رودكي و ابنِ سينا، اعدام نوجوانان.
از خياباني رد مي‌شوم كه رد مي‌شدم و اگر بتوانم، رد مي‌شوم سال‌ها به اميدِ دريافتِ مستمريِ ناتواني‌ام به شكستنِ اين تابويِ كار و درآمد و خانه و ماشين و مرگ كه در همين حوالي رويِ تابلويِ اداره جولان مي‌دهد: درگذشت مادري مهربان، پدري فداكار و جوانِ ناكامي كه من باشم دراز به دراز افتاده بر كفِ سراميكِ سردخانه‌يِ بادامكِ شهريار.

هیچ نظری موجود نیست: