۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه

خاكستري



در خواب‌هايِ آرامِ ابر دوپاره، از زين به زير مي‌افتد با كلاه و تبرزين‌اش شيخ ماديان.
با مردمك تنگ‌ش بي‌حوصله مي‌خواند: دل‌بَرَكانِ غم‌گين.

روسپيِ فصل و ماه، جادويِ خُرد شده در نورِ سرخ- خاكستريِ پاييز.

هیچ نظری موجود نیست: