با جوهرِ ريخته ـ خونِ سنگفرشِ دستانات
اگر
صدايام كني
نستعليقِ هزار زبانه ميشكفد
بر تاريكترين خاطراتِ ميرعماد
و دندانههاي سينِ داس، كشانده ميشود تا پيشانيِ پُر چروكِ من.
دستات اگر بكشاند اين قلم شكسته را
بر مركب چشمانام
- پر از مركباتِ شهسوار-
خيسِ خيس
ميانِ چاله چولههايِ اين خيابانِ دراز ميريزد
-به ناگهان-
خون ـ چشمهي محمد پوينده
از ميانِ ونهايِ بيروزنِ ايرانشهر .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر