۱۳۸۶ بهمن ۶, شنبه

شيرازه

طبلِ بي صدايي كه برف بر سرزمين مي‌كوبد

بر سرم‌ كه كوبانده مي‌شود به ديوار

و قلبي كه كوبنده‌

از گرميِ قهوه‌ي تلخِ شاه مسعود

در بسترِ هذياني كه

جان مي‌گيرد در رنگين كمانِ سورر‍ِآل

- پنجره‌ي سوخته

-رنگِ نگاه‌ِ ببر

- رنگ‌دانه‌ي زمان‌هاي گذشته به انتظارِ تبسمِ عشق.

هیچ نظری موجود نیست: