در چلهخانه، ميانِ پود و ابريشمِ ابرها
خواجه شمسالدين خیام
با هفت خطِ رنگين كمانِ جام
در بست
تا شراب دوباره كي بگيراند
ماهِ نخشب را تا بخوابد بر بتِ تاك
خاموش
و
سياوش، آرشاش را تا بخواند
خسرو يِ هفت جامِ دربدر، آوايِ غمناكِ دستاَش را باز بخواند:
بايد،
كه چون خزر...
٭٭٭
در چلهخانه
هفتهها ميگذرد
و ساعدي
نشسته بر صندليِ هلندي
از نو، سيگاري ميگيراند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر