این توپاَكِ سپيد، که اینجا قطره قطره میچکداین بانو که بیکار اینجا میچرخداین روزنِ دهانِ افسردهام- جایِ خالیِِ فرخی -نمکِ گرمِِ لباناَتو اِبنِ مُقَنع که هر زمستان، باز سر ميكشد...آيا زندگی هماین است؟
ارسال یک نظر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر