جلوه بر
صفحهي تاريك روشنِ سبز و زردِ انار در يك روزِ نيمبهاري كاخي به وسعتِ دلِ سنگِ جاده در دوردستِ خاور / آنجا كه آسمان بر ميخيزد و تو دلاَت ميگيرد/
در نگاهي
به سبزيِ مستيِ يك روزِ شهريور آنجا كه گلولهبارانِ تير نيست / تنها دمپاييِ مانده از رفتهگانِ زير خاك و بمِ زلزله
در رسنِ خستهآويزان كه تاب ميخورد و پيچ ميخورد و هيكلِ سنگينِ مردان و زنانِ ساكت را تاب نميآوَرَد – از بس پيچ خورده و تاب خورده شلاق - جواب نميدهد/ نداده و
۱ نظر:
عزيزدلم تصاوير زيبايي كه مي آفريني آنقدر تاثير گذار و پررنگ است كه گاه وقتي مي خواهم با مرور نوشتههايت در ذهنم لذتش را بازآفريني كنم به جاي كلمات ، فقط تصاوير به يادم مي آيد انگار فيلمي كه ديدهام را مرور ميكنم و عجيب تر آنكه گاه موسيقي تصاوير هم برايم تكرار مي شود. حتماموسيقي اش هم از وزن و آهنگ واژه هاي تو آمده است.مسافت طولاني برگشت از كار ، در گرماي خفقان آوره سرويس با دنياي نوشته هاي تو رنگ ديگري يافته است..
ارسال یک نظر