۱۳۸۶ شهریور ۲۱, چهارشنبه

لوت


خيره با چشمِ‌ بسته به جام خالي ذهن‌اَش از كويرِ لوت‌ تا دشتِ آهوان را كه حالا ديگر يادش نمانده، مثلِ هر چيز، ساخته‌ي ذهن‌اَش هست يا واقعيتي در بيرون به يك جرعه‌نفس مي‌پيمايد، راه‌ها باريك‌تر مي‌شود و مردمِ چشم‌اَش تنگ‌تر.

سگي بي‌نام كه با نگاهِ تو نام مي‌گيرد، به دنبال‌اَت مي‌آيد و مي‌كشد خيال‌اَت را به دنبالِ ردِ ناپيدايِ خيالاتِ همه هم سفرانِ اين سفر.



هیچ نظری موجود نیست: