۱۳۸۶ مهر ۳, سه‌شنبه

پود

خيره به چارچوبِ دارِ قالي و صداي مدامِ كركيت، دست‌ها فرود مي‌آيند هم‌زمان و ثانيه‌ها كه فرو مي‌افتند به ناگاه، تا زيرِ پايِ يكي بي‌رمق بيفتد خودرنگِ كرم، گوسپندِ يك‌دست سپيد و قوچ سياه و زاج و بنشيند خواست‌گارِ سمج بر لبه‌ي يكي از آن گوزن‌هاي خاموشِ صندوقي و انگشتانِ نوازش گرم‌ شود، راديوي كهنه از دار بيفتد و از لابه‌لاي چهره‌يِ سبزِ بهارِ نخ‌نما، درختِ گردويِ هم‌سايه پير و پيرتر شود.

هیچ نظری موجود نیست: